کد مطلب:313776 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:384

معجزات و دلایل امامت حضرت امیرالمؤمنین
معجزات و كرامات آشكار و ظاهر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام سید اوصیاء خارج از حد احصا است.

در امراضی مثل التیام بخشیدن دست قطع شده هشام بن عدی همدانی سرلشگر



[ صفحه 38]



در جنگ صفین، و بینا شدن دیده ی یتیمی كه از آبله كور شده بود، و نظیر اینها. در احیای اموات سخن گفتن جمجمه (كله ی پوسیده) با آن حضرت در سرزمین بابل، و زنده كردن سام بن نوح، و زنده نمودن اصحاب كهف در حضور جمعی از اصحاب خود كه در بساط در هوا سیر داده بود و صحبت كردن آن حضرت با اصحاب كهف، چنانچه در زیارت نامه ی آن حضرت است السلام علی مكلم الفتیة فی كهفهم بلسان الأنبیاء، و نظیر اینها.

قطب راوندی در خرایج روایت می كند از سلمان اعمش، از سمرة بن عطیه، از سلمان فارسی رضوان الله علیهم كه گوید: زنی مؤمنه و صالحه از انصار، ام فروه نام، به منازل اصحاب می رفت و مردم را به شكستن بیعت با ابوبكر تشویق می كرد. ابوبكر او را طلبید و از این عمل نهی كرد، قبول ننمود. ابوبكر گفت: ای دشمن خدا، می خواهی مردم را از من متفرق سازی، مگر تو به امامت من عقیده نداری؟! ام فروه گفت: نه تو امام آن كسانی هستی كه به طمع دنیا اطراف تو جمع شده اند، و اگر نباشد متفرق می شوند! امام، به نص خدا و رسول، علی بن ابی طالب است. امام باید با حكم خدا مخالفت نكند و عالم به ظاهر و باطن باشد و بت را نپرستد. تو و رفیق تو از آنان نیستید، چگونه امام امت می باشید؟!

ابوبكر گفت: خداوند مرا برای اصلاح بندگان به خلافت نصب كرده و اطاعت مرا واجب گردانیده است.

ام فروه گفت: والله دروغ و افترا گفتی. اگر امامت از راه اجماع می بود خداوند در قرآن بیان می فرمود، و حال آن كه فرموده: «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و كانوا بآیاتنا یوقنون» [1] اگر تو از ایشانی، نام آسمانها را بگو. ابوبكر از جواب عاجز ماند و گفت: تو بگو، و الا تو را به قتل می رسانم! آن شیرزن گفت: مرا از كشتن



[ صفحه 39]



می ترسانی؟! والله از مرگ باكی ندارم! پس نام آسمانها را كه از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شنیده بود برشمرد.

ابوبكر و توابع او متحیر ماندند، گفتند: چه می گویی در حق علی بن ابی طالب علیهماالسلام؟ ام فروه گفت: ما عسی أن اقول فی امام الامة و من اشرقت بنوره الارض و السماء و من لا یتم التوحید الا بمعرفته و لكنك نكثت و استبدلت و بعت دینك بدنیاك. یعنی: چه بگویم در امامت كسی كه امام امت است و به نور او زمین و آسمان روشن است و كسی است كه توحید تمام نشود مگر به معرفت او - لكن تو نقض بیعت نمودی و دین خود را به دنیای خود فروختی - ابوبكر به غصب درآمد و حكم به ارتداد آن صالحه كرد و فرمان داد او را به قتل رساندند. اقربای آن زن او را در خانه ی خود دفن نمودند.

در آن وقت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مزرعه ی خود بود، بعد از سه روز مراجعت نمود. كیفیت حال ام فروه را به عرض حضرت علی بن ابی طالب علیهماالسلام رسانیدند، بسیار متأثر شد و با اصحاب خود به سر قبر ام فروه تشریف برد زمانی كه بر قبر آن بانوی بزرگوار رسیدند، دیدند نزد قبر آن مؤمنه مرغان سفیدی هستند كه منقارشان سرخ است. وقتی كه مرغان حضرت را دیدند پرهای خود را به هم زدند و صدا كردند. حضرت نزد قبر ام فروه تشریف آورد و ایستاد و دست مبارك را بلند نمود و عرض كرد: یا محیی النفوس بعد الموت و یا منشی ء العظام الدارسات احی لنا ام فروه و اجعلها عبرة لمن عصاك دعا نمود خداوند ام فروه را زنده كند و برای عاصیان مایه ی عبرت قرار دهد.

اصحاب نظر می كردند، حضرت به قبر اشاره ای فرمود، ناگهان قبر شكافته شد و ام فروه از قبر بیرون آمد در حالیكه به لباس سبز پیچیده شده بود. عرض كرد: یا مولای اراد ابن ابی قحافه ان یطفی ء نورك فابی الله لنورك الا ضیائا. ای مولای من، پسر ابوقحافه خواست نور تو را خاموش كند، خداوند روشنایی تو را زیاد كرد.

این خبر به ابوبكر و عمر رسید، هر دو متحیر ماندند. سلمان به آنها گفت: جای تعجب نیست، اگر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام خدا را قسم دهد بر اینكه اولین و آخرین زنده نماید، به دعای آن حضرت زنده خواهد كرد. حضرت



[ صفحه 40]



ام فروه را به شوهرش رد نمود، عناد مخالفین نسبت به وی قویتر گردید، دو پسر از او متولد شد و شش ماه بعد از شهادت حضرت علیه السلام وفات نمود.

نیز از جمله ی آیات و دلایل امامت شاه اولیا، رد شمس است در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در ارض بابل، چنان كه متواترا ذكر شده است.

در مناقب و غیره آمده است كه: حضرت امام محمد باقر علیه السلام از حضرت سجاد علیه السلام و آن حضرت از امام حسین علیه السلام روایت نموده است: پدرم حضرت علی بن ابی طالب علیهماالسلام چون از جنگ نهروان مراجعت نمود به زمین بابل رسید. وقت نماز بود، جویریه بن مسهر گوید فرمود: ایها الناس، این زمین را خداوند سه دفعه خسف نموده است، و به روایتی فرمود: اول زمینی است كه در اینجا بتان عبادت شده اند و سزاوار نیست، كه نبی و وصی در آن نماز بخوانند. پس حضرت استر خود را راند، ما هم راندیم، تا آفتاب غروب نمود. بعد از آن كه از زمین بابل بیرون آمدیم حضرت وضو گرفت و فرمود: یا جویریه، اذن للعصر (اذان بگو برای نماز عصر).

با حیرت اذان گفتم، لبهای مبارك را حركت داد، آفتاب برگشت. اقامه گفتم، حضرت نماز خواند و ما اقتدا كردیم. چون تمام شد، دفعتا آفتاب غروب كرد، گویا چراغ خاموش شد و ستاره ها نمایان گشت! حضرت به من متوجه شد و فرمود اذن للمغرب یا ضعیف الیقین پس نماز مغرب را خواندیم.

در زیارت نامه ی آن حضرت می خوانیم:

السلام علیك یا من ردت له الشمس فسامی شمعون الصفا.

در این باب از علما و محدثین مطالب فراوانی رسیده و شعر اشعار بسیار گفته اند، از آن جمله:



بحب علی غلام عشر

و قالوا مقالا به لایلی



فحم فی مدحه انزلت

وردت له الشمس فی بابل



و ابن ابی الحدید در قصاید علویات گفته:



یا من له رد الذكاء و لم یفز

بنظیرها من قبل الا یوشع





[ صفحه 41]



و صاحب بن عباد نیز گوید:



اول الناس صلوة جعل التقوی جلاها

ردت الشمس علیه بعد ما غاب سناها



از دیگر آیات و معجزات آن حضرت علیه السلام صحبت كردن پرندگان و درندگان با آن بزرگوار و سلام كردن ماهی ها به امیرمؤمنان علیه آلاف تحیة و ثناء می باشد كه در كتب متعدده وارد شده است.

به عنوان نمونه باید از مخاطبه با اژدها یاد كرد حضرت علی علیه السلام بر سر منبر در مسجد كوفه در حضور جماعت خطبه می خواند، ناگاه اژدهایی ظاهر شد و بالای منبر رفت. مردم وحشت كرده درصدد دفع آن برآمدند، ولی حضرت علی علیه السلام اشاره كرد به حال خود باشید. ثعبان خود را به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام رسانید. حضرت سر را به جانب وی برد و ثعبان دهان خود را به گوش آن حضرت نهاد و صدا كرد. آن بزرگوار لبهای خود را حركت می داد. مردم در حیرت و سكوت بودند. پس اژدها فرود آمد و از مسجد بیرون رفت و حضرت علی علیه السلام خطبه ی خود را ادامه داد. بعد از فراغ از سخن، مردم از موضوع اژدها سؤال كردند، فرمود: یكی از حكام جن بود. قضیه ای پیش آمده بود از من سؤال كرد، من هم حكم او را گفتم. او دعا كرد و رفت.

و در زیارت نامه ی آن حضرت می خوانیم كه: السلام علیك یا من خاطب الثعبان و ذئب الفلا. نیز از جمله معجزات آن حضرت علیه السلام اطاعت و انقیاد حیوانات نسبت به آن سرور است. در عوالم آمده است كه حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: جویریه بن مسهر، از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام، عازم سفر بود. حضرت علیه السلام فرمود: یا جویریه، در این سفر شیری به طرف تو می آید تا تو را بدرد زمانی كه او را دیدی، سلام مرا به او برسان و بگو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام مرا از تو امان داده است. جویریه به سفر رفت، ناگهان در راه شیری نمایان شد و به طرف او آمد. جویریه سلام و امان خویش از جناب حضرت را به او رسانید. شیر چون این بشنید، سر را به زیر انداخت و پنج مرتبه غرش كرد و به نیستان رفت.



[ صفحه 42]



جویریه پس از مراجعت، ماجرا را برای حضرت بیان نمود. امام حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: وی در غرش خود می گفت: وصی محمد صلی الله علیه و آله و سلم را از جانب من سلام برسان، و پنج مرتبه سلام رسانید، نیز آن حضرت به جویریه فرمود: تو را مردی شكم پرست و معاند و زنازاده و لئیم و پست می كشد و دست و پای تو را بریده و بر شاخ درخت می آویزد، و همان گونه كه حضرت فرموده بود ظاهر شد. زیاد در زمان خلافت معاویه، والی عراق شد، دست و پای جویریه را قطع كرد و بر درخت آویخت.

دیگر از معاجز و كرامات حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام سیر دادن جناب سلمان در هوا می باشد: در جلد نهم بحار (طبع كمپانی) روایتی آمده كه خلاصه اش این است: سلمان گوید از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام تقاضای معجزه ای نمودم، آن مظهرالعجائب اجابت فرمود، داخل خانه شد و پس بیرون آمد در حالی كه لباسی سفید در بر و قلنسوه ای سفید بر سر داشت و سوار اسب ادهمی آمد رو به من فرمود. آنگاه قنبر را ندا كرد اسب ادهمی آورد و به آن فرمود: سوار شو یا اباعبدالله. همین كه سوار شدم، صیحه ای به اسبها زد، به هوا برخاستند و سیر كردند. مرا از دریاها عبور داد و در جزیره ها گردانید و مناظر عالیه و بعض عجایب خلقت را نشانم داد. به اعجاز وی در جزیره ناقه ای ظاهر شد، از شیر آن آشامیدم كه از عسل شیرین تر بود.

پس سیركنان، به جزیره ای رسیدیم كه در آن قصری از طلا بود و كنگره هایی از جواهر داشت. صفوف ملائكه پیش آمدند و به حضرت سلام و تعظیم كردند، حضرت اذن مراجعت به محلشان داد و خود بر آن قصر صعود نمود و بر كرسی مرصع به جواهر نشست. با تحیر عرض كردم: یا امیرالمؤمنین، چند فرسخ سیر كرده ایم؟! فرمود: یا سلمان سیر نمودی و دور زدی اطراف دنیا را مكرر! من بسیار تعجب نمودم، فرمود: وقتی كه طواف كند ذوالقرنین شرق و غرب دنیا را و برسد به سد یأجوج و مأجوج، آیا من قادر نباشم، در حالتی كه من امیرالمؤمنین و خلیفه ی رب العالمین. یا سلمان، آیا نخوانده ای كلام خدای تعالی را كه می فرماید: «علام الغیب فلا یظهر علی غیبه أحدا



[ صفحه 43]



الا من ارتضی من رسول» و منم آن مرتضی كه خدا مرا مطلع ساخته. «انا العالم الربانی، انا الذی هون الله له الشدائد فطوی له البعید». منم عالم ربانی و منم آن كسی كه خدای تعالی شداید را بر او آسان كرده است و درنوردید برای او هر دور را. در این هنگام هاتفی ندا كرد، ولی شخصی او را ندیدم، كه: «صدقت یا أمیرالمؤمنین أنت الصادق المصدق صلوات الله علیك».

پس آن جناب برخاست و سوار اسب شد، من هم سوار شدم، مجددا صیحه ای بر اسبها زد و آنها در هوا به پرواز درآمدند، تا اینكه قدم بر باب مسجد كوفه گذاشتیم، در حالی كه ثلث شب گذشته بود. بعد از آن فرمود: «یا سلمان، الویل كل الویل لمن انكر ولایتنا» وای بر حال كسی كه انكار نماید ولایت ما را، سپس فرمود: محمد صلی الله علیه و آله و سلم افضل است یا سلیمان؟ عرض كردم محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آصف بن برخیا تخت بلقیس را از فارس به یك طرفةالعین حمل می كند. با مختصر علمی از كتاب، چگونه من ننمایم، در حالتی كه نزد من علم صد و بیست و چهار كتب انبیاء و توریة و انجیل و زبور و فرقان وجود دارد؟! عرض كردم: «صدقت یا أمیرالمؤمنین هكذا یكون الامام علیه السلام».

«فقال علیه السلام: ان الشاك فی امورنا و علومنا كالممتری فی معرفتنا و حقوقنا قد فرض الله عزوجل فی كتابه»، یعنی شك كننده ی در امور ما و علوم ما مانند شك كننده در معرفت ما است كه خداوند آن را در كتاب خویش واجب كرده است.

توضیح: سلمان، افضل حواریین و صاحب سر و حقیقت در میان اصحاب حضرت امیر علیه السلام بوده است، و در رجال كشی است كه: حضرت باقر علیه السلام از دل به سلمان محمدی تعبیر می فرمود. و به روایت شیخ صدوق، اسم جناب سلمان، روزبه بن خیشوران بوده كه او وصی حضرت عیسی علیه السلام بوده است.

محدث قمی در منتهی الآمال می نویسد: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت سلمان فرموده است: «سلمان بحر لا ینزف و كنز لا ینفد، سلمان منا أهل البیت یمنح الحكمة و یؤتی البرهان»، یعنی سلمان دریایی است كه تمام شدنی ندارد



[ صفحه 44]



و گنجی است كه فنا ندارد. سلمان از ما اهل بیت است كه عطا می كند حكمت را و می آورد حجت را. جبرئیل از پروردگار توسط پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به جناب سلمان سلام می رسانید و امر می كرد كه سلمان را به علم منایا و بلایا مطلع گرداند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام چیزهایی تعلیم سلمان نمودند كه احدی غیر او قابلیت و تحمل آن را نداشت. اجمالا مدح او در روایات زیاد است و تمام حضرات معصومین علیهم السلام او را تعریف نمودند (و آن جناب در سال 36 قمری در مدائن وفات كرد).

در جلالت سلمان كافی است بدانیم، حضرت امیر علیه السلام از مدینه، به طی الأرض، بر سر جنازه ی آن جناب حاضر شد.

در مناقب ابن شهرآشوب از جابر انصاری نقل شده است كه گوید: حضرت امیر پس از نماز صبح، خبر وفات سلمان را داد، سپس بر ناقه ی عضباء سوار شده، قنبر را با خود برداشت و بر سر جنازه ی آن جناب آمد. در آنجا ردا را از صورت او برداشته، سلمان به صورت آن حضرت نگاه كرده و تبسمی نمود، حضرت فرمود: «مرحبا یا أباعبدالله، اذا لقیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقل له ما مر علی أخیك من قومك». سپس حضرت او را تجهیز كرده و به نماز ایستاد و علاوه بر آن حضرت، حضرت خضر و جعفر طیار، در حالی كه با هر كدام هزاران ملك بود، به نماز جناب سلمان حاضر شدند. وی در مدائن مدفون شد و حضرت همان شب به مدینه مراجعت فرمود.

مرحوم علامه مجلسی، عمر آن جناب را از دویست و پنجاه سال تا سیصد و پنجاه به اقوال مختلفه، نقل نموده است.

نیز از معجزات باهره و دلایل ظاهره ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، پیشگویی و اخبار او از وقایع آتیه ی عمومی و خصوصی می باشد، مانند اخبار مكرر از شهادت خود و حضرت امام مجتبی و سیدالشهداء امام حسین علیهماالسلام، چنانكه وقت عبور از كربلا، قتلگاه اصحاب حضرت و محل خیام را به اطرافیان نشان داد و اخبار از مظلومیت و شهادت اصحاب خود هر یك به كیفیتی و نیز از اخبار و جنایات و فجایع



[ صفحه 45]



معاویه و یزید و بنی امیه، و جور و ظلم بنی العباس و غیره كه به حصر نیاید و كتب شیعه از آن مملو است. نیز باید از معجزاتی را كه پس از رحلت آن حضرت رخ داد، نظیر هلاك جماعتی كه به شدت با آن بزرگوار خصومت می كردند و ناسزا می گفتند، مانند كور شدن (ابوعبدالله المحدث) و به صورت خنزیر شدن (دیگری) و به صورت سگ درآمدن (خطیب دمشقی).

در ثاقب المناقب و غیره از كتب عامه و خاصه مذكور است محمد بن عمر الواقدی كه از اعاظم علمای عامه است گوید: [2] .

هارون الرشید روزی به جهت علما جلوس نموده بود همه ی علمای بغداد حاضر بودند و مجلس مملو از رجال علم و دانشمندان بود، چندان كه هفتاد نفر از اعاظم مهم علما در آنجا بودند و از هر باب گفتگو شد. هارون به شافعی خطاب كرد: «یا ابن العم، كم توی فی فضائل علی بن ابی طالب؟ قل و لا تخف». چند حدیث از فضایل علی علیه السلام در حفظ داری بگو و مترس. شافعی گفت: بیش از پانصد. سپس از محمد بن اسحاق كوفی پرسید: تو چند حدیث در فضیلت آن حضرت می دانی؟ گفت: از هزار متجاوز است. بعد از آن رو به طرف ابویوسف كرده، گفت: تو چقدر از فضایل علی علیه السلام روایات در حافظه ات داری؟ بگو و مترس. ابویوسف گفت: اگر ترس نبود، روایات من در فضایل علی بیش از شمار است. هارون گفت: در امانی، گفت پانزده هزار خبر مسند، و همین قدر حدیث مرسل، می دانم. [3] .

واقدی گوید: رشید متوجه من شد و گفت: تو چقدر می دانی گفتم: همانطور كه ابویوسف گفت: «قال الرشید: لكنی اعرف له فضیلة رأیتها بعینی». یعنی هارون الرشید گفت فضیلتی می دانم كه با چشم خودم آن را دیده ام... ما تقاضا كردیم آن را بگوید.

هارون گفت: یوسف بن حجاج را والی دمشق نمودم، به من نوشت در دمشق خطیبی است كه هر روز علی بن ابی طالب را سب می نماید و مخالفت مرا نیز به هر نحو



[ صفحه 46]



نمی پذیرد. حكم شما در حق او چیست؟ نوشتم او را مقید نزد من بفرست. چون حاضر شد، به او گفتم: چرا علی بن ابیطالب علیهماالسلام را ناسزا می گویی؟! گفت: پدران مرا كشته، با او عداوت دارم و سب او را ترك نخواهم كرد. گفتم: وای بر تو علی هر كس را كشته به امر خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم بوده است گفتم: توبه كن، گفت: دست نخواهم كشید، امر كردم در حضور من صد تازیانه به وی زدند، بسیار ناله و فریاد می كرد، او را بردند و به حجره انداختند و درب حجره را قفل زدند.

در كیفیت تعذیب و قتل او، شب را به تفكر گذراندم آخر شب به خواب رفتم. در خواب دیدم كه از آسمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام و جبرئیل نازل شدند همراه جبرئیل جامی بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جبرئیل فرمود: جام را به علی علیه السلام بده و شیعیان او را ندا كن. جبرئیل جام را به علی داد و به آواز بلند ندا نمود كه، ای شیعیان علی و آل علی، بیایید! پس خلق بسیاری آمدند و از غلامان و مقربان من عده ای كه همه را می شناختم حاضر شدند. حضرت علی علیه السلام از آن جام به همه آب داد، پس به خادمی امر نمود كه دمشقی را بیاورد. چون او را آورد، حضرت امیر علیه السلام عرض كرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، این فرد بی سبب مرا دشنام می گوید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود تو دشنام می دهی علی بن ابی طالب را گفت: بلی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض كرد: «اللهم امسخه و انتقم منه». خدایا او را مسخ نما و انتقام علی را از او بگیر.

هارون گوید: دیدم فورا سگ شد، او را به همان حجره برگردانیده و متوجه آسمان شدند، و من ترسان و لرزان از خواب بیدار شدم. غلام را گفتم دمشقی را بیاور. خبر آورد كه غیر از سگی در آن حجره موجود نیست! گفتم سگ را بیاور. آورد، دیدم سگ شده ولی دو گوش او هنوز به حال خود است. به او گفتم: «كیف رأیت عقوبة ربك» چگونه دیدی عذاب پروردگار خود را. آب از چشمش فرومی ریخت و به سر اشاره می كرد، گویا عذر می خواست. امر كردم وی را باز به همان حجره بردند و اكنون در آنجا است. سپس امر نمود او را آوردند و در مقابل حضار نگه داشتند. در صورت



[ صفحه 47]



سگ، زبان خود را بیرون می آورد و لبها را حركت می داد، مانند عذرآورنده!

شافعی به هارون گفت: این مسخ شده است و از نزول عذاب به او ایمن نیستم. پس هارون امر كرد به همان حجره بردند، لحظه ای نگذشت كه صدای هولناك عظیمی شنیدیم، صاعقه به بام آن حجره آمده، حجره و سگ را سوزانید. دیدم خاكستر شده است، «عجل الله بروحه الی نار جهنم». [4] در كتاب عوالم نقل كرده است: حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم قبول ولایت علی علیه السلام را علامت طهارت مولود قرار داد و دشمنی و عناد با آن حضرت را نشانه ی خبث ولادت [مساوی زنازادگی] اعلام كرد.

در تذكرةالائمه است كه: جابر بن عبدالله انصاری در اواخر عمر با عصا در كوچه های مدینه می گشت و می گفت: «علی خیر البشر و من أبی فقد كفر. معاشر الانصار، ادبوا اولادكم علی حب علی بن ابی طالب فمن أبی فلینظر الی شأن امه».

یعنی علی بهترین فرد در میان خلق است و منكر او كافر می باشد. ای جماعت انصار، اولاد خود را به محبت امیرالمؤمنین علیه السلام پرورش دهید و هر كه از محبت وی ابا كند باید در حال مادرش تحقیق و تفحص كرد!

كشف الغمه اربلی روایتی را ذكر نموده كه ملخص ترجمه ی آن چنین است: حارث همدانی نقل می كند: به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام علاقه خود را اظهار كردم، فرمود نتیجه ی دوستی مرا، هنگام احتضار و نیز در صراط خواهی دید، كه لوای حمد به دست در مقابل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گام برمی دارم نیز در كنار حوض كوثر نتیجه ی دوستی با من را خواهی دید. در آنجا دوستی من به تو منفعت می دهد.

سید حمیری، در نزدیكی های وفات خود گفته است:



أحب الذی من مات من أهل وده

تلقاه بالبشری لدی الموت یضحك



و من مات یهوی غیره من عدوه

فلیس له الا الی النار مسلك



اباحسن تفدیك نفسی و اسرتی

و مالی و ما أصبحت فی الارض أملك



عجیب است كه دشمنان آن حضرت علیه السلام همواره سعی كرده اند نور



[ صفحه 48]



فضایل او را خاموش سازند، دوستان وی را نیز امكان نشر مدایح آن حضرت نبوده است. با این وصف، فضایل وی شرق و غرب را پر ساخته است، و این نیز معجزه و كرامتی بزرگ از آن حضرت است.

ابن شهرآشوب نقل كرده است: اعرابی را در مسجد كوفه دیدند ندا می كرد: «یا مشهورا فی السموات و یا مشهورا فی الأرضین و یا مشهورا فی الدنیا و الآخرة، جهدت الجبابرة لاطفاء نورك و اخماد ذكرك فأبی الله لذكرك الا علوا و لنورك الا ضیاءا و تماما».

یعنی: ای مشهور در آسمان و زمین و در دنیا و آخرت، جبابره و سلاطین جور سعی كردند به خاموش كردن نور تو و حامد نمودن ذكر تو، ولی خداوند ذكر تو را بلند و نور تو را افزود. گفتند: مرادت از این تعریف كیست؟ گفت: «ذاك امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب الذی لا یجوز التوحید الا به و بولایته». آن امیرالمؤمنین است كه توحید، بی او و بی ولایت او تمام نشود. این را بگفت و از دیده ها غایب شد.

عقول و اوهام از ادراك مقام آن امام انس و جان عاجز و حیرانند. فرمود: «ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر». یعنی سیل فیوضات الهی از من جاری است و عقول و اوهام به كنه مقام من نمی رسند. نیز فرمود: «معرفتی بالنورانیة معرفة الله» و در بیان این كلام شریف پس از ذكر شمه ای از مقامات خود فرمود: «انكم لم تبلغوا كنه ما فینا و نهایة ما اعطانا الله تعالی ما لا یصفه الواصفون و لا یخطر علی قلب أحد».

شما نمی رسید به كنه آنچه خداوند در ما به ودیعه نهاده و عطا فرموده آن چنان كه وصف كنندگان نمی توانند آن را وصف كنند و به قلب كسی هم خطور نمی كند، پیوسته آن حضرت بعد از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مظلوم بود و اظهار مظلومیت خود می نمود.

در سفینةالبحار قمی است در منبر فرمود:

«ظلمت بعدد المدر و الوبر» به عدد ریگها و كرك حیوانات بر من ظلم شده و فرمود «أنا والله مظلوم».

عبدالرحمن بن ابی بكر گوید:

«سمعت علیا علیه السلام یقول ما لقی أحد من الناس ما لقیت ثم بكی»، از



[ صفحه 49]



كثرت نافرمانی و نفاق و ایذاء مردم چنان دلتنگ بود كه طلب مرگ از خدا می نمود.

و غالبا اظهار اشتیاق به مرگ می رود و می فرمود كجا است شقی ترین امت محاسن مرا از خون سرم خضاب كند.

و در سال شهادت خود اعلام كرد كه امسال به حج خواهید رفت و من میان شما نخواهم بود. و روزی در ماه مبارك رمضان بالای منبر از حسنین علیهماالسلام پرسید چقدر از ماه گذشته و چه مقدار باقی مانده و سپس به شهادت خود در آن ماه اشاره نمود، دست بر محاسن شریف خود كه سفید بود نهاد و فرمود:

«والله لیخضبها بدمها اذ انبعث اشقیها».

یعنی قسم به خدا شقی ترین امت این موی سفیدی را به خون سر خضاب خواهد كرد. [5] .


[1] سوره ي سجده آيه ي 25.

[2] شمس الضحي ص 211.

[3] شمس الضحي ص 211.

[4] شمس الضحي ص 212.

[5] شمس الضحي في مناقب النبي و الآئمة الهدي، از نشريات چاپخانه ي شفق تبريز ايران، ص 214، از آيةالله آسيد مرتضي مرعشي دامت بركاته.